جدول جو
جدول جو

معنی چاه نهر - جستجوی لغت در جدول جو

چاه نهر
(نَ)
دهی است از دهستان حاجی آباد ایزدخواست بخش داراب شهرستان فسا که در 144 هزارگزی جنوب خاور داراب، در دشت ایزدخواست واقعشده. گرمسیر و مالاریائی است و 100 تن سکنۀ فارس و عرب دارد. آبش از چاه، محصولش غلات، لبنیات و پشم و پوست، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنعتشان قالی بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماه مهر
تصویر ماه مهر
(پسرانه)
ماه محبت، مرکب از ماه + مهر (محبت یا خورشید)، نام پدر ماهیار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چاه سر
تصویر چاه سر
سر چاه، لب چاه، دهانۀ چاه، برای مثال کزآن چاه سر با دلی پر ز درد / دویدم به نزد تو ای زادمرد (فردوسی - ۳/۳۷۳)
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
ده مخروبه ای است از بخش حومه شهرستان نائین. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نام محلی کنار راه نائین و یزد، میان بم بیز و عقدا در 552100 گزی تهران
لغت نامه دهخدا
(تَ)
از متعلقات لارستان است. (از مرآت البلدان ج 4 ص 132)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
آنکه چهرۀ او مانند ماه تابان باشد. (ناظم الاطباء). ماه چهره. ماهرو. ماهرخ. زیبارو. صاحب چهرۀ تابان و درخشان همچون ماه:
چو نه ماه بگذشت از آن ماه چهر
یکی کودک آمد چو تابنده مهر.
فردوسی.
چنین داد پاسخ که ای ماه چهر
درودت ز من آفرین از سپهر.
فردوسی.
بد از مهر جم شیفته ماه چهر
فزون شدش از این مژده برمهر مهر.
(گرشاسبنامه چ یغمائی ص 31).
به دل گرمتر شد بت ماه چهر
هوا کرد جانش به زندان مهر.
(گرشاسبنامه چ یغمائی ص 221).
چو دید ماه به عادت بگفت آنک ماه
بشرم گفتمش ای ماه چهر ماه کجاست.
عمعق.
و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(چِ)
شاه چهره. چون چهرۀ شاه در زیبایی و بزرگ زادگی. دارای چهری چون چهرۀ شاه. مجازاً زیبا و اصیل:
همه شاه چهرو همه ماهروی
همه راست بالا همه راستگوی.
دقیقی
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ)
از دهات جلگۀ هرون آباد دومنزلی کرمانشهان است. (از مرآت البلدان ج 4 ص 133)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دلکان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر که در 55 هزارگزی جنوب باختری بزمان، کنار راه مالرو بمپور به کهنوج واقع شده، جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 200 تن سکنه دارد، آبش از چاه، محصولش غلات، خرما و لبنیات، شغل اهالی زراعت وگله داری و راهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ج 8)
دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 87هزارگزی خاور درمیان واقع شده، جلگه و گرمسیر است وجمعیتی ندارد، آبش از آب شور چاه است و مالدارها به این محل می آیند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
ده کوچکی است از دهستان حیات داود بخش گناوۀ شهرستان بوشهر که در 20 هزارگزی شمال گناوه واقع شده و 15 هزار تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
چاهی است دیرینه به مکه. (منتهی الارب) (آنندراج). چاهی قدیم است در مکه که بنوسهم آن را کنده اند. شاعر گوید:
نحن حفرنا الغمر للحجیج
تثج ماء ایما ثجیج.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 47 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع شده. دامنه و گرمسیر است و6 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هَِ نَ)
چاهی که از آن نفت بیرون آید. چاهی که از آن نفت استخراج شود. چشمۀ نفت. معدن نفت. چاه نفت خیز
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان عشق آباد بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور که در 30 هزارگزی جنوب فدیشه واقع شده. جلگه و معتدل است و 277 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات و تریاک، شغل اهالی زراعت و مالداری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند که در 59 هزارگزی شمال قاین واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 107 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و شلغم، شغل اهالی زراعت، مالداری و قالیچه بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 6 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 11 تن سکنه دارد. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از دهستان نیکنان بخش بشرویه شهرستان فردوس که در 50 هزارگزی شمال بشرویه و 10هزارگزی نیکنان واقع شده، کوهستانی و گرمسیر است و 15 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان رزقچای بخش پوبران شهرستان ساوه، در 12 هزارگزی باختر نوبران و 3 هزارگزی راه عمومی، کوهستانی و سردسیر است و 238 تن سکنه دارد، محصولش غلات، بادام و انگور، شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن قالیچه و جاجیم و راهش مالرو است و از طریق راه شوسۀ همدان به نوبران ماشین میتوان برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’چند آبادی است بناحیه ای از توابع بلوچستان’، (از مرآت البلدان ج 4 ص 132)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بندر و مرکز شهرستان چاه بهار که در 220 هزارگزی جنوب ایرانشهر، کنار دریای عمان واقع شده مشخصات جغرافیایی آن بشرح زیر است: طول جغرافیایی 60 درجه و 31 دقیقه و 25 ثانیه، عرض جغرافیایی 25 درجه و 12 دقیقه و 45 ثانیه. اختلاف ساعت تهران با چاه بهار 37 دقیقه (ساعت 12 تهران مطابق است با ساعت 12 و 37 دقیقه چاه بهار). مسافت از چاه بهار به تهران از طریق کرمان 2406 هزارگز و مسافت از چاه بهار به کرمان 1273 هزارگز و فاصله چاه بهار تا زاهدان 756 هزارگز است. چاه بهار در کنار دریای عمان واقع شده و طول آن در حدود 2 و عرض آن یک هزارگز است. این بندر قبل از سال 1310 هجری شمسی بعلت وجود بازرگانان خارجی وداخلی آباد بوده و هر هفته یک کشتی تجارتی در این بندر لنگر می انداخته ولی از آن زمان که بازرگانان مزبور از چاه بهار بیرون رفتند این بندر اهمیت خود را ازدست داده است. هوای چاه بهار در تابستان زیاد گرم و مرطوب است و در سایر فصول معتدل میباشد. آب مصرفی چاه بهار فقط از دو حلقه چاه (آب چاهها شور مزه است) تأمین میشود و جز ایندو چاه چاههای دیگری هم حفر شده که طعم آب آنها نزدیک به تلخی است. ساختمانهای چاه بهار قدیمی است و دو عمارت جدید برای فرهنگ و بهداری در آنجا ساختمان شده. سرباز خانه پادگان چاه بهار در جنوب قصبه واقع است و ساختمان آن که قبل از 1310 بنا شده مستحکم است. زبان مادری اهالی قصبه بلوچی و مذهبشان سنی است و شامل دو هزار تن سکنه است. ادارات دولتی چاه بهار عبارت است از پادگان نظامی، مرزبانی، فرمانداری، گروهان ژاندارمری، دارائی، نمایندۀ فرهنگ، آمار، گمرک، گارد مسلح و دو دبستان دولتی هم دارد. از راه شوسۀ چاه بهار به ایرانشهر قبل از سال 1320 هرهفته دو مرتبه پست با ماشین آمد و رفت میکرده ولی بعد از 1320 روز بروز خرابتر شده است بطوری که اگر اتومبیلی از ایرانشهر به چاه بهار حرکت کند بواسطه خرابی راه و معطلی دیرتر از شتر به چاه بهار میرسد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). فرهنگ امیرکبیر ذیل چاه بهار نوشته: ’بندر جنوب ایران در کنار دریای عمان که با ناحیه دشتیاری و نیکشهر (قصرقند سابق) یک حوزه حکومتی تشکیل داده است’. (از فرهنگ امیرکبیر ص 579)
یکی از شهرستان های استان هشتم کشور است که از طرف شمال به شهرستان ایرانشهر، از طرف خاور به مرز پاکستان، از طرف جنوب بدریای عمان و از طرف باختر ببخش جاسک از شهرستان بندرعباس محدود میباشد. بطور کلی هوای شهرستان گرمسیر و مالاریائی است و قسمت جنوب شهرستان چون مجاور دریاست گرمتر و مرطوبتر است. آب قسمت جنوبی وبخش دشتیاری از چاه تأمین میشود و آب قسمت شمالی شهرستان از رودخانه و چشمه و چند قنات است. محصول عمده شهرستان غلات، خرما، ذرت، حبوبات، لبنیات و پنبه است و مخصوصاً غلات و پنبه در ناحیۀ جنوب شهرستان (بخش دشتیاری و دهستان کنارک) دیمی بعمل میاید و اگر باران بموقع ببارد این قسمت از حاصلخیزترین نقاط شهرستان است. این شهرستان دارای چهار رودخانه است به این شرح: 1- رود باهو کلات که از کوهستان سرباز سرچشمه گرفته در شمال خاوری شهرستان وارد دهستان باهو کلات میشود این رودخانه در قسمت بالا دارای آب و از محلی که وارد شهرستان میشود خشک و بی آب است. 2- رود خانه خواجه که از کوهستان قصرقند و اهوران سرچشمه میگیرد و پس از مشروب ساختن آبادیهای بخش قصرقند وارد دشتیاری میشود ولی در ناحیۀ اخیر بدون آب است. 3- رود خانه گه که از ارتفاعات نیکشهر وپیچان و تنگ سرخه سرچشمه گرفته پس از مشروب ساختن آبادیهای اطراف خود وارد دهستان کنارک می گردد. 4- رود خانه رایچ که از ارتفاعات قنوج و بنت سرچشمه گرفته پس از مشروب کردن آبادیهای اطراف به دریای عمان میریزد. شهرستان چاه بهار از بخشهای زیر تشکیل شده است:
1- بخش مرکزی شامل دهستانهای کنارک و تنگ. 2- بخش قصرقند شامل دهستان قصرقند. 3- بخش دشتیاری شامل دهستانهای باهو کلات، دشتیاری میرعبدی و دشتیاری دلاور. 4- بخش نیکشهر شامل دهستانهای نیکشهر و بنت. جمعیت شهرستان بشرح زیر است: چاه بهار یک آبادی و دو هزارتن سکنه. بخش مرکزی 54 آبادی و 17 هزار تن سکنه که جمعاً 55 آبادی و 19 هزار تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دهی است از دهستان لاور کنگان بخش خورموج شهرستان بوشهر که در 66 هزارگزی جنوب باختر خورموج، در باختر کوه مند واقع شده است. از نقاط ساحلی دریا، گرمسیر و مالاریائی است و142 تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات و خرما، شغل اهالی زراعت و ماهیگیری و راهش راه شوسه سابق بوشهر به لنگه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش اهرم شهرستان بوشهر که در 14 هزارگزی شمال اهرم و 6 هزارگزی خاور کوه قلعه دختر واقع شده است، جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 374 تن سکنه دارد، آبش ازچاه، محصولش غلات، خرما و تنباکو، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
دهی است از دهستان چناران بخش حومه شهرستان مشهد که در 65 هزارگزی شمال باختری مشهد و 5 هزارگزی شمال شوسۀ عمومی مشهد بقوچان واقع شده. جلگه و معتدل است و 164تن سکنه فارس و کرد دارد آبش از قنات، محصولش غلات، چغندر و سیب زمینی، شغل اهالی زراعت و مالداری و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
چاه. چاهسار:
منیژه بیامد بدان چاه سر
دوان، خوردنیها گرفته ببر.
فردوسی.
از آن چاه سر با دلی پر ز درد
دویدم بنزد تو ای نیکمرد.
فردوسی.
، سرچاه. لب چاه. دهانۀ چاه، گودالی عمیق. گودی ژرف
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماه چهر
تصویر ماه چهر
ماهرو، زیبارو، صاحب چهره تابان
فرهنگ لغت هوشیار